محل تبلیغات شما



امروز داشتم تموم خونه رو جمع وجور میکردم از هر جایی که فکر کنی تو قفسه ها توی میز کشو ها پر بود از چیز های مسخره. فکر میکنی چی بود
من یک نقاشم چه اماتور وچه حرفه ای عاشق نقاشی ام رنگ رادوست دارم و با قلم ورنگ حس زندگی و شادی در تک تک سلول هایم جان میگیرد. بله من یک نقاشم. انسانهایی را که دوست دارم را میکشم وحسم را با رنگ ها مخلوط میکنم وبر بوم میکشم ویا انسانهایی را میکشم که از نظر من زیبا هستند. چهره های مختلف انسانهای مختلف زن مرد کودک سفید سرخ پوست.وقتی انسان را میکشی انگار مانند خالق ان میشوی وان را بهتر میشناسی من هر روز انسان را میکشم چه زیبا وزشت.در رنگ وچهره هایی که میکشم همه
همیشه دانش اموزام از اینکه بعد مدرسه تکالیف انجام بدن خسته میشدن ومرتب غر غر میکردن تا اینکه یک روز همشون خوشحال بودن و از دیروز موقع نوشتن تکالیف حرف میزدن و وقتی نگاه متعجب منو دیدن یکیشون گفت خانم دیروز خیلی بهمون خوش گذشت زنگ تکالیف میدونین .چرا ارین ده مدل اتد داشت ورنگووارنگ وبرای اینکه ما کلاس پنجمی ها باهاش قهر نکنیم میزاشت از هرمدل اتدخواستیم استفاده کنیم ومشق بنویسیم وباز بهش بدیم به همین راحتی زندگیشون زیبا شده بود وتا چند د وقت این حس رو داشتن
بارها کتاب خود شناسی رو خوندم وتست زدم اونقدر در سرم رویا وجود داره که حتی نمیتونم یک دقیقه از اونها رها بشم دیروز یک کتاب صوتی موفقیت میخوندم یکی از فصل هاش درباره این بود که هدفتو کامل وواضح مشخص کن ومن نمیتونم کسی باورش میشه اونقدر بلند پروازم که نمیتونم یک هدف رو برای خودم مسجم کنم خداوندا کمکم کن من تنها میخواهم در این دنیا قدمی بردارم پرقدرت که زندگی بندگان تو اسانتر شود کمکم کن
وقتی کسی حتی پول نداره تا سر چهاراه بره ولی با ته مونده ی پولش برات ماسک میخره که نکنه صدات بگیره .یاتنها وقتی عصبانیتشو میبینی که ممکنه کاری اشتباهی بکنی که به خودت اسیب بزنه .یا همه جوره جلوی خانوادش ازت تعریف میکنه که دوست داشته باشن .وهرچی رو داره باتو تقسیم میکنه وحتی کوچکترین غذاشو .اونوقت اینجور موقع ها ته دلت قند اب میشه که اخرش یه ارامش خیلی شیرینه که دوسش داری و ته دلت میگی من برای این مرد هر کاری در توانم باشه انجام میدم چون دوسش دارم
امروز دختر هشت ماه ام یک ه دید .روی میز نشسته بود که چشمان متحیرش توجهمو جلب کرد دیدم داره به یک کفشدوزک نگاه میکنه .اره کفشدوزک جوری تعجب کرده بود که انگار عجیب ترین چیز دنیا رو میبینه خودشو به سمت اون خم کرده بود لباشم مثل همیشه که تعجب میکنه غنچه کرده بود .وسعی داشت با دستاش اون ه بیچاره روبگیره
امروز حالو حوصله ی هیچ کاری نداشتم وقتی که تنها باشم افسردگیم ده برابر میشه .اینجور موقع ها وقتی غم اسمونم اضافه میشه زمان عصر ها تنها کاری که میکنم اینه که به سوپر مارکت میرم.ویه قهوه اماده با کیک شکلاتی وخامه شکلاتی ویه شکلات میگیرم جلوی برنامه تلویزیونی مزخرف همشونو با هم میخورم .اونوقت شکلات وقهوه خونم میره بالا یکم از رنگ افسردگی درمیاد ولی بازم مثل غذای شور میمونه که میخوای باهزار تا ترفند مزه شوریشو بگیری ولی غافل اینکه مزه غذای رو هم ازبین میبری.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها